کاش داستان کوچهء ما را نمی خواندم
احمدمنصور احمدی احمدمنصور احمدی

وصدکاش پاسخ به سپهسالارنبی عظیمی وشرکاء آن رانمی خواندم!

 

بهترین سلام ها  واحترام خدمت مدیرمسئول کاردان،آگاه موفق ووطنپرست سایت وزین مشعل ونویسنده دلیر،قهرمان وخوشنوشتار کشورمان محترم سترجنرال محمد نبی عظیمی وخوانندگان گرامی تقدیم است.

نخست باید یادآورشوم که نه من محترم عظیمی صاحب را ازنزدیک دیدم ونه هم ازاقارب شان هستم، (اما آرزو دیدارشان را زیاد دارم) من جوانی هستم که بیست چهار بهارزنده گی خویش رادر داخل کشور سپری کرده ،وگاهی هم به خارج ازکشورنرفته ام!

درست درصنف دهم مکتب بودم که باسایت وزین مشعل آشناشدم، درآغازین روزها درک اکثریت مطالب نوشته شده این سایت (مشعل) برایم مشکل بود، امامن زیاد مقالات مشعل را دوست داشتم وزیادتر آنها را دو سه بار میخواندم تااینکه میدانستم محتوی آن چیست. زیرا شما خود میدانید که از برکت دولتمردان متحجر نصاب درسی مکاتب دستخوش سیاست بازی گردیده و اولاد وطن در بهترین حالت می تواند پس از پایان صنف دوازده (بکلوریا) به سویه فارغان صنوف ششم سالهای پیش لیاقت داشته باشد. از همینرو من هم پیشاپیش از لغزش های املایی و گرامری در این نامه از حضور همه خوانندهگان محترم پوزش می طلبم.

به هرحال برمی گردم به اصل موضوع و آن اینکه:

درآن زمان درشهری که من زنده گی میکنم یکی دوکلوپ انترنت بیش نبود، وکسی استفاده ازانترنت رانمیدانست، چون مرکزآموزش انترنت ایجادنشده بود.               من بابسیارمشکلات میتوانستم که وارد سایت مشعل شوم. اما با وصف مشکلات من وظیفه خود میدانستم تا به هرشکلی که میشود از طریق این سایت وزین به خود آموزی پرداخته و حتماً به انترنت کلوپ مراجعه و این صفحه را میخواندم.

در همینجا بود که با نوشته های ارزشمند جناب محترم عظیمی صاحب آشنا شدم، و از اینکه پدر من نیز یک نظامی بود، ارادت من به ایشان بیشتر و بیشتر گردید. مخصوصاً که پدرم از کارهای برازنده ایشان در زمانی که قوماندان فرقه ولایت ما بودند گهگاهی یاددهانی کرده و از خاطرات خوش و ماندگار ایشان تذکر میداد.

چندی قبل نقد داستان کوچه ما به قلم آقای عظیمی ازطریق سایت درخشان ((مشعل)) نشرشد، من تمام قسمت های آن راتعقیب نمودم. بسیار نقد خواندنی ،دلچسپ و آموزنده بود. من درنزد خودمیگفتم وقتیکه نقدش اینقدر گیرااست، پس خود کتاب چقدرگیراخواهد بود؟

نشد، وسواس مرا نگذاشت و دلچسپی مرا واداشت تا دست رابالا زده، شروع به پیداکردن کتاب داستان کوچه ما کردم. نمیدانم خوشبختانه بگویم یا بدبختانه کتاب مذکور را بابسیارمشکلات توسط یکی ازدوستانم بدست آوردم.

نپرسید که بایافتن این کتاب تاچه حد بخود میبالیدم، خلاصه به یکی ازآرزوهای خود رسیده بودم. دگرچه میخواستم هرکس بجای من میبود شاید خواندن این کتاب قطوررامیخواست. زیرا برای کسانی که به مصروفیت های اضافی اشتغال ندارند، کتاب خوانی بهترین کار است.اما زمانیکه شروع بخواندن کتاب کردم دانستم که یک کتاب مزخرف،وقت ضایع کن ودورازواقعیت است.

خوب یادم است چندسال قبل زمانیکه کتاب داستان مردها را قول است خواندم خیلی لذت بردم.

هرچند که حالا میدانم که به سبک ایرانی و به شکل تقلیدی از داستان های صادق هدایت نگاشته شده است.من وقتی از پدرم پیرامون نویسنده پرسیدم، او معلومات چند پیرامون وی در خانواده نویسنده گان و سخنسرایان آنوقت وطن روشنی انداخت. به گفته پدرم اکرم عثمان در سالهای حاکمیت ح.د.خ.ا دارای جایگا واتوریته خاص دربین اهل فرهنگ ونویسنده گی قرار داشت.اما رومان کوچه ما بود که اصلیت وشخصیت اصلی داکتراکرم عثمان را برای خواننده گان داستان های اکرم عثمان معرفی کرد. این کوچه اکرم عثمان بود که نشان داد، او همان فضلوی پوده (مردهاره قول است) می باشد و کرکتر امین (قهرمان کوچه شان) خیلی به او شبیه است و خوب او را می نمایاند.

حال تمام هموطنان عزیز میدانند که همه نوشته های اکرم عثمان دور ازواقعیت است وخودش یک شخص درباری وابن الوقت است که درهررژیم به وصفش میسراید، وسوءاستفاده میکند وبعدازسقوط رژم قلم رامیگیرد وکاغذ رابه بدنام کردن شخصیت های محترم وطنپرست سیاه میکند، تابتواند درحکومت جدید برایش جای پای پیداکند واستفاده جویی راآغازنماید. همین طورنیست آقای عثمان؟؟؟

جالب اینجاست که آقای عظیمی داستان کوچه ما را نقدکرده   و اکرم عثمان رامتوجه اشتباهات فراوان در زمینه های متعدد آن کرده است. میگویند که هرکس که انسان رامتوجه اشتباه اش بسازد اوبهترین دوست اواست. اما سردار بدیلی که تاب و توان انتقاد را ندارد، بجای سپاس گزاری از عظیمی صاحب، او را بمانند امین قهرمان دلخواه او به مسلسل بسته و دور از حیطه اخلاق و ادب اجتماعی و فرهنگی به باد ناسزاأ گرفته است. کافیست گفته شود که جرت خود را نشان داده است. چیزی که شاید برای ما جوانان از همچو نویسنده سابقه دار اصلاً قابل باور نیست. چه رسد به پدران ما که او روزگاری برایشان الگو بود!

واقعاً این کوچه شما و این پاسخ های دمدار و شاخدار شما برای منتقدین که با رعایت ادب و اصل نقد، با شما به بحث پرداخته اند، چهره اصلی پر از کین و چرک و عبوس شما را نمایان ساخت و این را حالا همه مردم ما درک کرد که مانند کاه یک انسان سبک، کم وزن و پوک می باشید. ورنه با این شیوه بیان و این چنین دهن کج کردن نپرداخته و به حریم شخصی افراد، خانواده، قوم و اندیشه شان نمی پرداختید. شما هرچند تلاش دارید که با استهزأ به دیگران، خود را بلند جلوه دهید، اما اینرا بدانید که دیگر کسی به قصه ها و گپهای های شما باور نداشته و خط شما از سایر نویسنده گان با ادب کشورما جدا شده است.

فقط می خواهم بگویم که اگرخداوند هفتادسال دیگرهم برایت عمربدهد، تونخواهی توانست که ازجایگا ومقام نویسنده گی آقای عظیمی برخوردارشوی.

باردگرمیگویم که من درسایت وزین مشعل با نوشتار آقای عظیمی آشنا شدم ورومان  های واهمه های زمینی، سایه های هول وهمه مقالات عظیمی صاحب را درسایت وزین مشعل خوانده ام وخوشبختانه دراین اواخرکتاب اردو وسیاست درسه دهه اخیررا بدست آوردم. باورکنید باخوانش این کتاب چندین بار اشکهایم بی اراده جاری شد.

وپرسان نکنیدکه چقدربرمعلوماتم افزود شد.

برای من بسیاردلچسپ بود چراکه پدرم یک افسراردو هست ودراکثریت عملیات های محاربوی برضد دشمنان سعادت و شگوفایی افغانستان اشتراک داشت وهمیشه خاطرات آن ایام را برای ما قصه میکند.

نمیخواهم زیاده گویی کنم. فقط همیقدرمیگویم که هرقدرکه داکتراکرم عثمان یاوه سرایی کند وچتیات بگوید، نه تنها ازشخصیت آقای عظیمی کم نمیشود بلکه به مراتب زیاد ترمیشود. چراکه حال قرن بوق نیست ومردم هم در آن سطح آگاهی خویش رسیده اند که خوب را از بد تشخیص دهند. آقای اکرم عثمان لطفأ ازپشت عینک سیاه قضاوت مکن وبدان که مردم هم خوب را میشناسند وهم بد را.

بااحترام

 


February 9th, 2011


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
بیانات، پیامها و گزارشها